- وفای دختر


 ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ

ﻧﮑﻨﻨﺪ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ،

ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ. ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ

ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. ﺍﺷﮏ ﺩﺭ

ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ نتوانست خود را كنترل كند ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:

ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ.

ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ  ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ

ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.

 

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ. ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ، ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ، ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ

ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ. ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ

ﻭﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:

 

ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - ب سلامتی تمام پدر های خوب و مهربون


 به سلامتی پدری که نمی‌توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم …!!!

 

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید، اما واسه خیلی ها پدری کرد.

 

به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه‌اش، اما بچه‌اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه!

 

سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه‌ها شو با سیگار و دود سیگارش . . .

 

به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..

 

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم، که با هر بار تراشیده‌شدن، کوچک و کوچک تر میشود… ولی پدر … یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

 

پدرم هر وقت میگفت درست میشود… تمام نگرانی‌هایم به یک باره رنگ میباخت…! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…

 

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه‌های تو هستش، دلت میخواد بمیری

 

پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته‌ها هم میتوانند مرد باشند! به سلامتی هرچی پدره

 

به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانیش گریه‌ی فرزندش رو دید ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت: حالا تو موهای منو بتراش!

خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار میشود اما زودتر از او به خانه بر میگردد به سلامتی هرچی پدره



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - ثروتمند فقیر


 روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

 

آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:


عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.


ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.


حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.

 



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - گفتن دوستت دارم


 وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...


وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی


وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه


وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.
بعد از کارت زود بیا خونه


وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی


وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... 

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود


وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

------------------------------------------
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری


و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی


چون زمانی که از دستش بدی


مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی


اون دیگر صدایت را نخواهد شنید 



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - عروسک بافتنی


 

 زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی

بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان

نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز

آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد


در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد

 

وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد

جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد 


پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس

از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری

پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.


پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی

زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست

توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.


پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در

جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این

بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا

آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام 



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - دختر و پیرمرد


 فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
غمگینی؟
نه .
مطمئنی ؟
نه .
چرا گریه می کنی ؟
دوستام منو دوست ندارن .
چرا ؟
جون قشنگ نیستم .
قبلا اینو به تو گفتن ؟
نه .
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
راست می گی ؟
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!! 



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - عشق و آرامش


 استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ 

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد... 

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ 

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ 

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - جعبه خالی


 

 در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی می‌کرد. پدر خانواده از اینکه دختر ۵ساله‌شان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست می‏آمد. دخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بسته‌بندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بود.

صبح روز بعد، دخترک جعبه را نزد پدرش برد و گفت: بابا! این هدیه من است. پدر جعبه را از دختر خردسالش گرفت و آن را باز کرد. داخل جعبه خالی بود! پدر با عصبانیت فریاد زد: مگر نمی‌دانی وقتی به کسی هدیه می‌دهی باید داخل جعبه چیزی هم بگذاری؟ اشک از چشمان دخترک سرازیر شد و با اندوه گفت: باباجان! من پول نداشتم ولی در عوض هزار بوسه برایت داخل جعبه گذاشتم. چهره پدر از شرمندگی سرخ شد. دختر خردسالش را بغل و او را غرق بوسه کرد.

دیروز به تاریخ پیوست. فردا معماست و امروز هدیه است.



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - 


 



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

   - آیا می دانستید؟؟؟


 

1- داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد ! 


2- هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت ! 


3- مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند ! 


4- هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است !

 
5- اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند ! 


6- وقتی به خورشید نگاه می کنید 8 دقیقه قبل از آن را مشاهده می کنید ! 


7- قلب میگو در سر آن واقع است ! 


8- ظروف پلاستیکی تقریبا 50 هزار سال در برابر تجزیه مقاومند ! 


9- حدود 250 نفر از محققان ناسا ایرانی هستند و رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است ! 


10- دانشمندان دریافته اند مورچه ها هم مانند انسان ها صبح ها خمیازه می کشند !

 
11- حس بویایی مورچه با سگ برابری می کند ! 


12- آیا می دانستید تصمیم بر این بود که کوکا کولا به عنوان دارو استفاده شود ! 


13- با 30 گرم طلا می توان نخی به طول 81 کیلومتر درست کرد ! 


14- فنلاند از 170 هزار و 585 جزیره تشکیل شده است ! 


15- زمین در آغاز پیدایش 2000 بار بزرگتر از حجم کنونی اش بود ! 


16- در زبان عربی برای کلمه شمشیر 850 واژه مختلف وجود دارد ! 


17- گرانترین کفش دنیا 1 میلیارد و 700 میلیون تومان است ! 


18-برای تخمین زدن حشره های روی زمین کافیست به ازای هر انسان 200 میلیون حشره ریز و درشت 
در نظر بگیریم ! 


19- ه با شنیدن ضربان قلب طعمه خود آن را پیدا می کند !


20- فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد ! 


21- قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند !

 
22- ایرانیان در انگلیس ث
روتمندترین قشر هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت ! 


23- در سال 1380 تعداد گوسفندان زلاندنو 44 میلیون راس اعلام شد در حالی که جمعیت این کشور 4 میلیون 
نفر بود !

 
24- قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است ! 


25- جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین های جهان هستند ! 


26- 
مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بینید ! 


27- 90% سم مار از پ
روتئین تشکیل شده است ! 


28- چشم انسان معادل یک دوربین 135 مگا پیکسل عمل می کند ! 


29- آب دریا بهترین ماسک صورت است ! 


30- سرعت عطسه یک انسان برابر است با 160 کیلومتر در ساعت !



+ | نوشته شده توسط: parisa در: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

 

 
منوي اصلي

ارشيو مطالب


بهمن 1391
دی 1391
موضوعات مطالب
لينک دوستان
شبکه امید
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان tanhaei و آدرس paribala73.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

 
لينك هاي روزانه
- حواله یوان به چین

خرید از علی اکسپرس

دزدگیر دوچرخه

الوقلیون

جستجو

     Search

طراح قالب
Template By: LoxBlog.Com